علی اکبر جنگارکی!
1398/10/11
برای علی اکبر و اکرم و همبازیهای اسباب بازی درک نکرده جنگارکِ سیستان و بلوچستان، فرجامِ برجام چه اهمّیتی دارد، وقتی با اشتیاق تمام مرا پای کانکس کوچکی میبرند تا مدرسه دار شدن روستایشان را به رُخم بکشند! بماند که همان مدرسه ی در باور اینها جدید هم نه عنایت هیچ کدام از دوازده دولت چپ و راست در چهل سال گذشته از انقلاب، که ماحصل غیرت یک خیریه مردمی بود و همّت یک جمع جهادی! از فکر خالی بودن "دیروز" زندگی علی اکبرِ کلاس اولی که یک ایرانی بلوچ روستانشین سنّی مذهب بود که همه ی کالای دنیایش چند تکّه لباس و یک جفت دمپایی پلاستیکی کهنه گشادتر از پاهایش است که میگذرم، درمورد "امروز" و "فردا"یش هم عقلم قد نمیدهد که برای تغییر سرنوشتش چه گامی میتواند بردارد تا از روزگار، پاسخِ مهربانتری دریافت کند؟! فکر میکنید اینکه از بین ۹ دانش آموز اینجا، هیچ کس نگران جنگ نیست، اسم دلار به گوشش نخورده، نام هیچ کدام از روسای سه قوّه کشور را نمیداند و برای فردایش هم "آرزویی ندارد" یعنی چه؟! به نظر من یعنی باید موضوع دعواهایمان را عوض کنیم... مثلا بجای آنکه راست و چپمان در تناظر محافظه کاری و بنیادگرایی و حاکمیت دینی با آزادی و مردم سالاری و داعیه حقوق بشر برای هم شمشیر و عربده بکشند، برهنه های پوشانده و گرسنه های سیر شده در دورانِ نوبت حاکم بودنشان را بعنوان سند برتری خط و جناحشان به نمایش بگذارند! نمیدانم چه کسری از اختلاسهای "عادی شده در افکار عمومی" کفایت میکرد تا جنگارک و بنت و زیرینگ و صدها روستای نابرخوردار سیستان و بلوچستان سهم امکاناتشان از بودجه ی "دوازده میلیون و یکصد و هفتاد و پنج هزار و پانصد و هفتاد و سه میلیارد و هفتصد و سی و نه میلیونی" کشور را بیشتر از "هیچ" ببینند و انتظارشان از نعمتهای قابل تصور دنیا را کمی از قاعده ی هرم مازلو بالاتر ببرند! بگذریم؛ نیمه شب است و من متاسفم از اینکه گفتن و نوشتن و اندوهم هیچ تاثیری بر بالش خاکی و پتوی آسمانیِ خواب امشب و احوال هر روز هموطنان محروم از ثروت و ظرفیت کشورم ندارد، اما منی که امروز صبحِ خیلی زود و بعد از بیدار شدنم در تهران به جدیدترین وضعیت قیمت دلار فکر میکردم و آخرین واکنش جامعه ی صلح جویانه جهان در قبال حماقت ماجراجویانه ترامپ را در اخبار جستجو میکردم، نیمه ی خیلی دیر امشب و قبل از رخصت خواب در بلوچستان، مهمترین دغدغه و دعایم اندکی باران بیشتر در "جنگارک" است، تا علفی بروید و بُزی شیر دهد و بزغاله ای سیر شود و نانی مهیا گردد که در کربلای معاصرمان علی اکبر جنگارکی گرسنه نخوابد!