بترسید که مردم بفهمند...
1398/10/11
این مردمی که شماها را روی کار آوردند، ملاحظهاونهارا_بکنید بترسید از اون روزی که این مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست! اون روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن؛ اون روز دیگر فاتحه همه ما را میخوانند... پیشتر از پیروزی انقلاب هم در نامه ای به شاه نوشته بود: یا از فساد مسئولین آگاهید و سکوت کردید و یا از وضعیت بیخبرید؛ که در هر دو صورت بی‌کفایتید! در آخرین ساعات جمعه، داشتم هفته ای را که گذراندم مرور میکردم: از اضطراب ایران در خبرهای بین المللی تا التهاب کازرون در اخبار داخلی، از بی حسّی جای تازیانه های دلار بر تن بازار بیمار از رکود و تورم تا نگاه نگران یک جامعه که اول هر صبح که بیدار میشود ﷼ جیبش را با اخبار دلار چهار راه استانبول میسنجد تا ببیند "خواب" دیشب چقدر فقیرترش کرده است، از اینکه بعد از شکستن فراگیر قانون و حرمت و دل، "فیلترشکنی" هم از کودک و نوجوان تا میانسال و پیر به امورات عادی روزانه مان اضافه شده، از حضور دو روزه ی این هفته ام در سیستان و بلوچستان و مراجعات همیشگی و تکراری مردمی که طلب اشتغال داشتند و من فقط از درماندگیشون بغض کردم و با اندوهشون آه کشیدم و بخاطر پر بودن ظرفیت فعلی به احتمال گشایشهای آتی امیدشون دادم، به پنجشنبه و جمعه ای که در تاکستان دنبال شواهد اصلاح و تغییر گشتم و با دست خالی برگشتم! اما دلگیری متفاوت این غروب جمعه من نه بخاطر وجود این دردها بود و نه از معلوم شدن ذات باطنها؛ با "آن دردها" بیگانگی ندارم و با "این ذاتها" هم آشنایی دارم! اما اگر اهل بی تفاوتی و تماشا نباشی، اگر عهد و اصرار درونی داشته باشی که باری برداری اما سنگین تر از توانت باشد، روایت هرودوت برایت تداعی میشود که: "نفرت‌انگیزترین و زجرآورترین شکنجه برای انسان‌ این است که: از فساد همه چیز آگاه باشد و بر اصلاح هیچ چیز قادر نباشد"...